آه و صد آه! که آن مه ز سفر دیر آمد


شمع خورشید جمالش به نظر دیر آمد

گفت سوی تو به قاصد بفرستم خبری


وه! که قاصد نفرستاد و خبر دیر آمد

نوبهار چمن عیش بدل شد به خزان


زانکه آن شاخ گل تازه و تر دیر آمد

مردم از شوق هم آغوشی آن سرو، دریغ!


کان نهال چمن حسن به بر دیر آمد

ای فلک پرتو خورشید جهان تاب کجاست؟


کامشب از غصه بمردیم و سحر دیر آمد

یار تا رفت، هلالی، من از این غم مردم


که چرا عمر من خسته به سر دیر آمد؟